کوثر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

درس اخلاق مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

05 بهمن 1391 توسط فلاح



    أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ الْعَلَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
    رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «إِنَِّ الغَیرَهَ مِنَ الایمانِ».
    غیرت از نشانه*‏های ایمان است.
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید نام: 111.JPG مشاهده: 31 حجم: 12.1 کیلو بایت


    بحث ما راجع به تربیت بود. عرض کردم که «تربیت» از «غیرت» نشأت گرفته است و به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن و گرفتن است. در باب این روش گرفتن و روش دادن به‏طور معمول و غالب چهار محیط است که انسان در آن محیط‏ها ساخته می‏شود؛ محیط خانوادگی، محیط آموزشی، محیط رفاقتی و محیط شغلی. البته عرض کردم که فضای پنجمی هم بر آنها حاکم است.

    مباحثی که ما در گذشته داشتیم راجع به محیط دوم، یعنی «محیط آموزشی» بود؛ عرض کردم که نقش محیط آموزشی از محیط اوّل یعنی محیط خانوادگی قوی‏تر است. چه*‏بسا کسانی باشند که از نظر محیط خانوادگی‏، روش صحیح الهی و انسانی نداشته‏اند، ولی اگر ایشان را در محیط آموزشی بیاورید، ساخته می‏شوند و همین‏طور عکس؛ به این معنا که ممکن است محیط خانوادگی‏، محیط خوبی باشد امّا محیط آموزشی نقش تخریبی داشته باشد و موجب شود آنچه که در محیط خانوادگی ساخته شده است، خراب شود و از بین برود. چون محیط آموزشی قوی‏تر از محیط خانواده است و در گذشته در مورد جهتش به چند جهت هم اشاره کردم.

    لذا من عرض کردم که انسان باید نسبت به این محیط دوم، یعنی محیط آموزشی خیلی دقّت و توجه داشته باشد. چون گفتم در محیط آموزشی تنها مسأله دریافت مسائل مفهومیِ علمی مطرح نیست؛ بلکه این دریافت علمی همیشه با روش گرفتن و روش دادن در سه بعد دیداری، گفتاری و رفتاری همراه است.

    نفی علمیّت از استادِ بی*تربیت

    آخر جلسه گذشته روایتی خواندم که آن را تکرار می*کنم. ما در روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) داریم به این تعبیر که حضرت فرمودند: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِي». این مسأله آموزشی و علمی است. اصلاً حضرت نفی علمیّت می‏کنند؛ یعنی اگر آن معلّم و استاد به تربیت الهی و انسانی تربیت نشده باشد، نمی‏تواند به تو علم بیاموزد. یک وجه از معنای «ربّانی» این است که خودش تربیت شده است و بعد هم همان را به شاگرد منتقل می‏کند. «ربّانی» که می‏گویند دو بُعد دارد که من هر دو را گفتم؛ هم خود و هم انتقال به دیگری. تا خودِ شخص موصوف به وصفی نباشد نمی*تواند آن را به دیگری بدهد. لذا حضرت اصلاً نفی علمیّت می‏کنند و می‏گویند این ‏علومی که تو داری از این استاد می‏آموزی، اصلاً علم نیست. یعنی بدان که علم اینها مُضرّ است.

    جلسه گذشته سخنی را از استادمان امام (رضوان‏الله‏تعالی‏علیه) نقل کردم که بعضی تعجب کردند! ایشان فرموده بودند «درس توحید از زبانِ شیطان»! تعجب نکنید! اینها همه از این حدیث گرفته شده است که: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِي». یعنی این اصلاً علم نیست. چرا؟ چون آموزنده‏اش تربیت نشده و بی‏تربیت است. به‏خصوص در آن مقطع خاصّ سِنّی بر این مطلب تأکید کرده‏اند؛ چون بحث من راجع به مقطع خاصّ سِنّی است که از شش سالگی شروع می‏شود. در این مقطع خاص، روش رفتاری و گفتاری دادن، کمال اثر را روی انسان می‏گذارد و نقش سرنوشت‏ساز دارد. اینکه می‏بینید در روایات این تعبیرات را می‏کنند به همین دلیل است.

    هجده ساله ‏ها مراقب باشید!

    آیه‏ای از آیات شریفه قرآن است که من این را تلاوت می‏کنم و روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) ذیل آیه هست که آن را هم می‏خوانم که ببینید همین مقطع آموزشی که روی آن تأکید دارم، یک مقطع بسیار حساسی است و در زندگی انسان نقش سرنوشت‏ساز هم دارد. آیه در سوره فاطر است که دارد: «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ». این نقل سخنان گروهی از جهنّمی‏ها است که در جهنم فریاد می‏کنند ای پروردگار ما، ما را از این جهنم بیرون بیاور! چرا؟ تا کرداری غیر از آنچه که کردیم انجام دهیم؛ تا کردار شایسته و صالح انجام دهیم. «أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ». یعنی خدایا، ما را از جهنّم نجات بده تا کارِ خوب کنیم. به آنها خطاب می‏شود: آیا ما به شما آن‏قدر عمر ندادیم که در آن پند بگیرید که هر کس می‏خواست پند بگیرد، می‏گرفت؟

    سؤال این است که منظور از این عمری که در آیه آمده کدام مقطع زمانی است؟ ذیل آیه روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) است که فرمود: «تَوْبِيخٌ لِابْنِ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً». این آیه خطاب به هجده ساله‏ها است. یعنی خطاب خدای متعال در این آیه، توبیخِ هجده ساله‏هایی است که به جهنّم رفته‏اند؛ مُراد، هفتاد ساله و هشتاد ساله‏ها نیست؛ چهل سال به بالا نیست؛ منظور، هجده ساله‏ها است! هجده‏ساله‏هایی که روش رفتاری غلط گرفتند و سراغ معصیت رفتند و جهنّمی شدند. امّا چرا خدا هجده ساله‏های جهنّمی را این‏طور توبیخ می‏کند؟ جهت این است که انسان از نظر رشد روحی به این مقطع که رسید، دیگر عذری ندارد و می‏تواند کاملاً تمییز بدهد؛ در این سن، دریافت و فهم بهترین دریافت و بالاترین فهم است.

    خوب، بگو ببینم چه کسی تو را جهنّمی کرد؟ این روش رفتاریِ غلط را از چه کسی یاد گرفتی؟ تو که نونهال بودی و در مقطعی بودی که می‏شد تو را به هر سو کشاند؛ پس تحت سرپرستی چه کسی قرار گرفتی؟ این اعوجاج از کجا پدید آمد؟ این مطلب به این مربوط است که حضرت فرمودند از نظر عمر حسّاس‏ترین مقطع زمانی، این مقطع است. ای جوان‏ها! حواستان را جمع کنید. وقتی به این مقطع برسی دیگر خوب می‏توانی زشت را از زیبا تشخیص دهی. تو دیگر انسانی و می‏فهمی! دیگر در بُعد اعتقادی‏ات هم خوب می‏توانی بفهمی. امّا بگو ببینم چه کسی تو را خراب‏ کرد؟ در محیط آموزشی، به تو رفتار غلط دادند، تو هم تأثیر گرفتی و جهنّمی شدی.

    مربّی باید تربیت شده الهی باشد

    لذا من روایتی را آخر جلسه گذشته خواندم و گذشتم که شخصی که خود را در اختیار غیر قرار می‏دهد و غیر می‏خواهد او را سرپرستی کند و بسازد، باید خودش ساخته شده باشد. اوّل ببین این‏طور هست یانه؛ یعنی ببین عالم ربّانی است، یا شیطانی به صورتی انسان است؟ کدام یکی است؟ روایت از علی(علیه‏السلام) بود، که حضرت فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ خدا پیغمبر را تربیت کرد؛ «وَ هُوَ أَدَّبَنِي»؛ او هم من را تربیت کرد؛ «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُكَرَّمِين». یعنی حالا که من به واسطه پیغمبر تربیت شده‏ای الهی هستم، سرپرستی دیگران را می‏پذیرم.

    لذا من خطابم به اساتید است که اگر خودتان تربیت الهی ندارید، نباید وارد عرصه تربیت دیگران شوید. از آن طرف هم جوان و دانش‏آموز نباید خودش را در اختیار هر کسی قرار دهد و سرپرستی هر کسی را نباید بپذیرد. این است که من عرض کردم باید در محیط‏های آموزشی دقّت شود. حتّی در بهترین محیط‏های آموزشی هم انسان نباید خیال راحت هم داشته باشد.

    اقسام روابط؛ رابطه بر محور احتیاج، رابطه بر محور پیوند

    در اینجا می‏خواهم به نکته‏ای اشاره کنم که مَدخَلی باشد که از اینجا وارد محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی شوم. ابتدا مقدّمه‏ای را نسبت به روابط انسان‏ها با یکدیگر عرض کنم و بعد وارد می‏شوم. یک‏وقت هست روابط انسان‏ها بر محور «پیوندها» است، یک‏وقت هست نه! پیوندی نیست؛ بلکه روابط بر محور «احتیاجات» است. در باب احتیاجات همانی است که مثلاً شخص به‏طور معمول می‏خواهد برود خریدی کند یا امثال اینها؛ فروشنده را هم نمی‏شناسد که چه کسی است؛ کاری‏ هم ندارد که فروشنده کیست و چه خصوصیاتی دارد. رابطه خریدار و فروشنده برای رفع احتیاج و بر محور احتیاج است. این گاهی در محیط شغلی، مطرح می‏شود که من الآن وارد آن نمی‏شوم.

    اقسام پیوندها؛ پیوندهای جسمانی، پیوندهای روحانی

    امّا در طرف مقابل، روابطی هست که بر محور پیوندها است. این پیوندها مختلف می شود؛ پیوندهایی داریم جسمانی، که شامل پیوندهای حَسَبی، نَسَبی، سَبَبی، مثل پدر و مادر و همسر است. ولی یک دسته از پیوندها، پیوندهای روحانی است. در پیوندهای روحانی یکی از پیوندهایی که در معارف ما هست، پیوند ایمانی و معنوی است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة». مؤمنین برادرند. این اخوّت، یک پیوند ایمانی است؛ پیوندی روحی است؛ برادری است. اسم آن را «برادر ایمانی» می‏گذاریم؛ برادرِ ایمانی است نه جسمانی. این پیوند روحی بر محور همان مسأله معنویِ ایمانی است.
    قوی‏ترین پیوند، پیوند قلبی و محبّتی

    قوی‏ترین پیوند، پیوند قلبی یعنی پیوند محبّتی است. چون رابطه‏ای که دارند، بر محور پیوند محبّتی و علاقه‏مندی است که این کاربرد دارد. لذا معارف ما روی این خیلی تکیه می‏کند. من یک وقت در ماه مبارک رمضان راجع به حبّ به خدا بحث می‏کردم و بعد انس به خدا و حبّ به اولیای خدا. اینها را من بحث کرده‏ام. من اینها را می‏گویم تا بفهمید که خیلی روی پیوند قلبی تکیه می‏شود. پیوندی که بر محور پیوند قلبی است، خیلی تأثیرگذار است. کارِ قلب، دل‏بستگی است. دل‏بستگی، همین پیوند یعنی پیوند محبّتی است. این مقدمه بود و حالا وارد بحثم می‏شوم.

    پیوند قلبی در محیط رفاقتی

    در محیط آموزشی غالباً این‏طور است که از محیط آموزشی، محیط سوم که محیط رفاقتی است متولّد می‏شود. من گام‏به‏گام پیش می‏روم. این بچه که به مدرسه می‏رود، یک محیط دیگری در مقابلش باز می‏شود و آن محیط رفاقتی است. عجیب این است که چون این بچه‏ها با یکدیگر هم‏اُفق هم هستند و از نظر باطن، صفای باطن هم دارند، زود همدیگر را جذب می‏کنند و «چسبندگی سریع» دارند! من الآن دیگر به استاد کاری ندارم. رفتم سراغ بخش شاگردها در محیط آموزشی. این شاگردها در محیط آموزشی به همدیگر پیوند می‏خورند. چه پیوندی؟ قوی‏ترین پیوندها که پیوند محبّتی است. لذا از دل محیط آموزشی، محیط رفاقتی متولّد می‏شود.

    قوّت و بُرد پیوند رفاقتی

    چند روایت از علی(علیه‏السلام) بخوانم؛ حضرت فرمود: «ألصَّدِیقُ أقرَبُ الأقَارِبِ». رفیق، نزدیک‏ترینِ نزدیکانِ انسان است. یعنی دوست از همه نزدیکان حَسَبی، نَسَبی، سَبَبی و همه کسانی که به آنها می‏گوییم «أقارب»، به انسان نزدیک‏تر است. یعنی قدرت و بُرد و نقش این پیوند محبّتی‏ روی انسان از آن پیوند نسبی پدر و مادر هم بالاتر است؛ نقش دوست از همه اینها بیشتر است.
    در یک روایت دیگر از علی(علیه‏السلام) داریم: «ألأصدِقَاءُ نَفسٌ وَاحِدَةٌ فِی جُسُومٍ مُتَفَرَّقَة». رفیق‏ها یک روح هستند، امّا در بدن‏های متعدّد! اینجا علی(علیه‏السلام) از نظر روحی، وحدت را پیش می‏کشد؛ یعنی آن‏قدر این پیوند قلبی قوی است که اصلاً موجب یگانگی روحی می‏شود.

    اثرگذاری ناخودآگاه دوست

    خوب، حالا بچه رفته در محیط آموزشی و غالباً هم این‏طور است که از محیط آموزشی، محیط رفاقتی متولّد می‏شود. یعنی بچه‏ ها با هم رفیق می‏شوند؛ در سِنّی هم هستند که هم‏اُفق هستند. با هم که رفیق شدند، آن‏وقت این روی انسان نقش دارد. چگونه روی انسان اثر می‏گذارد؟ روش را از رفیقش می‏گیرد. روش رفتاری را از او می‏گیرد؛ روش گفتاری را از او می‏گیرد. حتّی آن بچه، خودش هم نمی‏خواهد رفیقش را تربیت کند؛ امّا او ناخودآگاه از این تأثیر می‏پذیرد و روش رفتاری و گفتاری می‏گیرد. در باب تربیت گفتیم که تربیت از عناوین قصدیّه نیست. لذا این رفیق از رفیقِ خودش از هر جهت، دیداری‏، گفتاری‏ و شنیداری‏ تأثیر می‏گیرد. حتّی دوست دارد پیراهنش مثل پیراهن او شود. دوست دارد لباسش هم مثل لباس او شود. او هم نمی‏خواهد به این رفیق این چیزها را بیاموزد؛ خودش خودبه‏خود می‏آموزد.

    روایت از علی (علیه‏ السلام) است: «رُبَّ صَدِيقٍ يُؤتِى مِن جَهلِهِ لَا مِن نِيَّتِه». چقدر زیبا می‏فرماید! چه ‏بسا دوستی که به دوست دیگرش چیزی را تقدیم می‏کند که منشأش جهل و نفهمی است و نیّتی هم در کار نیست. یعنی چه‏ بسا نمی‏خواهداو را خراب کند؛ قصد تخریب ندارد، امّا صداقت و رفاقت این تأثیرپذیری را به همراه می‏آورد. او در یک محیط خانوادگی تربیت شده که ـ‏نعوذ بالله‏ـ مناسب نبوده و حالا اینها با همدیگر رفیق شده‏اند؛ بعد می‏بینی بچه‏ات خراب شد! نقش رفیق هم که از پدر و مادر خیلی قوی‏تر است. پدر خوب، مادر خوب، معلّم خوب، رفیق بد! ببین چه در می‏آید!
    مصیبتِ بزرگِ خانواده‏های خوب!

    بسیاری از مصیبت‏هایی که خانواده‏های خوب دارند، این است که بچه‏ هایشان وقتی می‏آیند در محیط‏های آموزشی، خراب می‏شوند که منشأ خیلی از آنها هم رفاقت‏هایی است که بچه ‏ها در محیط آموزشی پیدا کرده‏اند. غیر از این است؟! آن‏هایی که مبتلا هستند، حرف‏های من را خوب می‏فهمند! این همه زحمت کشیدی، معلّم هم بد نیست‏، امّا رفیق بد است. نگاه کن فرضیه را چگونه گام ‏به ‏گام پیش رفتم. همه خوب، امّا بچه چگونه شد؟!

    این مسأله متأسفانه از مسائل مبتلابه جامعه ما است. من که عرض می‏کنم محیط آموزشی خیلی مهم است، برای همین چیزها است. امّا متأسفانه به این چیزها توجه نمی‏شود. همان سیری که تا حالا گفتم، همان است. مصیبت این است که فقط دنبال این هستند که بچه درسی را یاد بگیرد که یک‏وقت پشت کنکور نماند! می‏گویند هر چه شود، بشود امّا پشت کنکور نماند. چقدر روی آن هم تبلیغ می‏کنند! این جامعه اسلامی است؟! جامعه انسانی است؟!

    تأثیر پیوند رفاقتی بر دین انسان

    یک روایت می‏خوانم؛ روایت از پیغمبر اکرم(صلّی ‏الله‏ علیه‏ وآله‏ و سلّم) است که حضرت فرمود: «الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ»؛ اگر می‏خواهی ببینی دین شخصی چیست، ببین رفیقش چه دینی دارد. از آنجا بفهم دین او چیست. «الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخَالِلُ». حواست را جمع کن با چه کسی رفیقی! با هر کسی که رفیقی، دین او را هم داری؛ با او هم‏دین هستی. این همان مسأله قدرت و بُرد پیوند رفاقتی و محبّتی را می‏رساند که هم نقش سازندگی دارد و هم نقش تخریبی دارد. من سراغ هر دو مورد رفتم.

    بنابر این من عرض کردم در باب محیط آموزشی، یک محیط سوم که چه بسا قدرتمندتر از محیط دوم است، از آن تولّد پیدا می‏کند. حالا آیا این درست است که انسان بی‏تفاوت باشد؟ لذا گفتم مدرسه و محیط آموزشی فرزندت هر قدر هم خوب و مطمئن بود، هیچ وقت خاطر جمع نباش؛ چون یک خطر بزرگ‏تر کنار گوش او هست. خاطرجمعی در کار نیست. بلکه انسان باید از نظر تربیتی نسبت به کسانی که تحت سرپرستی او هستند دقّت داشته باشد.

    منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیةالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

 نظر دهید »

قیام 19 دی

19 دی 1391 توسط فلاح
رژیم شاه از اقبال مردم به امام خمینی (ره) حیرت زده شد و دست به حركت نسنجیده ای زد تا به گمان خویش امام را بی اعتبار كند و در ضمن از قدرت روحانیت ارزیابی مجددی بكند. از این رو در 17 دی ماه 56 (سالروز كشف حجاب) در روزنامه اطلاعات به چاپ مقاله ای مبادرت ورزید كه هتاكی و بی احترامی را نسبت به امام به اوج رساند.

به گزارش جهان به نقل از مشرق، در آبان سال 1356 واقعه ای رخ داد كه امام (ره) آن را عطیه خداوندی نام نهادند و آن رحلت مشكوك «آیت الله سیدمصطفی خمینی» فرزند مبارز امام بود. مردم با سوابقی كه از رژیم داشتند آن اقدام را از جانب شاه دانستند. این حادثه موجی از انزجار در بین مردم برانگیخت و به پاس احترام به رهبر تبعیدیشان در سرتاسر ایران به خصوص تهران و قم مجالس عزاداری برپا كردند.




اكثر قریب به اتفاق این مجالس تبدیل به صحنه نمایش حمایت از امام و مخالفت با رژیم شد. در جریان همین مجالس مردم به پاس مجاهدت ها و قدرت ویژه آیت الله العظمی خمینی، به او لقب «امام» دادند. این عنوان، نمادی از مبارزه حق علیه باطل بود كه در طول تاریخ تشیع به عنوان یك استراتژی دائمی جزو فرهنگ شیعیان قرار گرفته بود.

امام خمینی با درك عمیق مخصوص به خود دریافت كه ثمره نهضتی كه برپا كرده به بار نشسته است، لذا از فرصت به دست آمده كمال استفاده را كرد و با سخنان و پیام های خود مشعل انقلاب را فروزان‌تر كرد. استقبال مردم از امام به خاطر نفوذ سنتی مرجعیت و همچنین استقامت، سازش ناپذیری، تیزبینی و شجاعت وی بود. لذا در آن مدت كوتاه به عنوان رهبری بی بدیل و بلامنازع درآمد كه مورد توافق همه گروه ها قرار گرفت. رژیم شاه از اقبال مردم به امام خمینی حیرت زده شد و دست به حركت نسنجیده ای زد تا به گمان خویش امام را بی اعتبار كند و در ضمن از قدرت روحانیت ارزیابی مجددی بكند. از این رو در 17 دی ماه 56 (سالروز كشف حجاب) در روزنامه اطلاعات به چاپ مقاله ای مبادرت ورزید كه هتاكی و بی احترامی را نسبت به امام به اوج رساند.




مردم قم به رهبری علما و طلاب حوزه، دست به اعتراض گسترده علیه رژیم زدند، در منازل مراجع، علما و مدرسان تجمع كرده و آنان نیز برای مردم سخنرانی كردند و پاسخی در خور به حكومت دادند. راهپیمایان در روز دوم تظاهرات (19 دی) درحالی كه به آرامی تظاهرات می كردند ناگهان مورد تهاجم نیروهای رژیم قرار گرفتند كه این زد و خورد تا ساعت ها به طول انجامید. بر اثر این هجوم ده ها نفر شهید و مجروح شدند و نقطه عطف دیگری در تاریخ انقلاب بوجود آمد.

در تابستان 1356 حدود چهل تن از نویسندگان، روزنامه نگاران و روشنفكران طی نامه ای به محمدرضا پاره ای از عملكردهای رژیم را مورد انتقاد قرار داده، خواستار لغو سانسور و ایجاد فضای باز سیاسی شدند.(1) این امر باعث شد تا نظارت سازمان امنیت بر تحریریه ها تشدید شود و نیز در برابر مخالفین طرحی نو انداخته شود؛ زیرا با شهادت حاج آقا مصطفی خمینی آگهی های تسلیت- كه به امضای بسیاری از روحانیون و روشنفكران رسیده بود- در مطبوعات كشور چاپ شد؛ بنابراین ذكر نام و عملكرد امام و مجاهدت های ایشان در محافل عزاداری به طور ملموسی گسترده شده بود، به طوری كه حساسیت دستگاه را مضاعف ساخت.




“آنتونی پارسونز” سفیر انگلستان در ایران می گوید: «در اوایل ژانویه تصمیم گرفته شد كه برای بی اعتبار كردن ]امام[ خمینی مطالبی علیه او منتشر شود».(2) برای تحقق بخشیدن به این نگرش روز 17 دی انتخاب شد تا همچون مطبوعات داخلی و خارجی اعتراض عمومی مردم را نوعی كهنه پرستی وانمود سازد و طوری القا كنند كه اسلام و روحانیت مخالف با آزادی زنان است. (3) در واقع عدم شناخت صحیح رژیم از جامعه و روحانیت مهمترین عنصر اشتباه تاریخی آنها به شمار می آید، چه این خطای استراتژیك خود عاملی شد تا دستگاه تبلیغاتی حكومت، به مدد ابزارهای نوین ارتباطی امام را در مظان اتهامات واهی قرار دهد، اتهاماتی كه شاید بتوان گفت، بیش از هر چیز پایه های رژیم را متزلزل ساخت، زیرا طبق طرحی از پیش تعیین شده، این اتهامات توسط روزنامه اطلاعات در 17 دی ماه 1356 با انتشار مقاله ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با نام مستعار «احمد رشیدی مطلق» آغاز شد. چاپ و انتشار این مطلب برای خوانندگان روزنامه اطلاعات- با علم به وابستگی آن به حكومت، شگفت انگیز بود، «زیرا اهانت به امام خمینی ارتباط بین واقعه 15 خرداد و عوامل خارجی، مخالفت روحانیون با اصلاحات ارضی، انقلاب سفید، تساوی حقوق زن و مرد، نقش عوامل توده ای و… از مطالب عمده مقاله بود.» (4)

خوانندگان مقاله به این باور رسیدند كه انتشار آن از سوی «داریوش همایون»، وزیر معارف صورت گرفته است، هرچند او می گوید: «مقاله از وزارت اطلاعات سرچشمه گرفت. این مطلب كه شاه روایت اولیه مقاله را نپسندید و گفت باید تندتر بشود. روایت دوم را خیلی تندتر كردند. مطالبی كه در مقاله آمده بود بارها از طرف خود شاه و بلندگوهای تبلیغاتی آن زمان ایراد و گفته شد و مطالب تازه ای نبود كه خمینی به استعمار سیاه وابسته است و مخالف اصلاحات ارضی و مخالف اصلاحات به طور كلی است… فقط هندی بودن خمینی تازه بود… مقاله ارتباطی به ساواك نداشت ]بلكه[ در دربار تهیه شد. خود شاه شخصاً در آن سهم داشت. او متنش را تعیین كرد ولی… مقاله به من داده شد و من به خبرنگار اطلاعات دادم و آنها هم ایراد كردند، اعتراض كردند كه این مقاله اسباب زحمت خود شاه می شود، كسی آن موقع اصلاً تصور نمی كرد كه چاپ مقاله در مملكت آن بشود. ولی خود از نظر روزنامه خودشان نگران بودند و حق هم داشتند. می گفتند در قم اسباب زحمت ما خواهد شد… چاره ای نبود گفته بودند باید چاپ شود و باید چاپ می شد. دفعه اولی هم نبود كه از دربار این جور مطالب به روزنامه ها سپرده و چاپ می شد».(5)



در واقع، پس از این كه نام و یاد امام (ره) و همچنین پاك بازی های او در عرضه مذهبی جامعه یادآور می شد، به دستور شاه این مقاله توهین آمیز در روزنامه اطلاعات چاپ و منتشر شد. روزنامه مزبور امام را با لحنی غیراخلاقی و اهانت آمیز مورد حمله قرار داده و او را همچون اوایل دهه 1340 به همدستی با دشمنان خارجی كشور متهم ساخت. عمده تلاش این مقاله آن بود كه طوری القا كنند كه تنها امام امت است كه با رژیم و قوانینش -كه به زعم آنها رنگ و لعاب اسلامی داشت- مخالفت می كند.

در قم واكنش روحانیان و مردم نسبت به اهانت رژیم به مرجع تقلید عالم تشیع و رهبر نهضت اسلامی ایران گسترده تر و حادتر بود. مردم قم با شناخت و علاقه ای كه نسبت به امام و رهبر خود داشتند، تحمل این اهانت ها را نداشتند. تعداد زیادی از طلاب حوزه علمیه قم به همراه گروهی از مردم و دانش آموزان مدارس قم، به منازل علما و مراجع رفتند و به تدریج فریاد اعتراض مردم بالا رفت و در نهایت، نمازهای جماعت و كلاس های درس به نشانه اعتراض تعطیل شد و عصر روز نوزدهم كه مردم به سوی منزل یكی از علما می رفتند و شعارهای درود بر خمینی، مرگ بر این حكومت یزیدی، مرگ بر حكومت پهلوی، دانشجو، روحانی پیوندتان مبارك، سر می دادند، با پلیس و نیروهای نظامی رژیم رو به رو شدند. نیروهای رژیم می خواستند از پیش روی و ادامه حركت مردم جلوگیری كنند؛ ولی مردم و طلاب به حركت خود ادامه دادند. آتش گلوله باریدن گرفت و ده ها تن كشته و مجروح شدند. درگیری و خشونت تا ساعت 22شب ادامه یافت. كوچه ها و خیابان های این منطقه صحنه جنگ و گریز بود و تا پاسی از شب، صدای گلوله به گوش می رسید.



میدان آستانه (اطراف حرم مطهر) نیز، صحنه درگیری و كشتار بود. سربازان و كماندوهای رژیم، مدرسه خان را با گلوله های اشك آور مورد حمله قرار دادند. شعار مرگ بر شاه برای اولین بار در این مكان سر داده شد.(6) در قیام نوزدهم دی 1356هـ.ش قم، واكنش سریع طلاب و روحانیان، همراهی و حمایت مراجع بزرگ و به دنبال آن پیوستن اقشار و توده های مردمی به آنان، منجر به آغاز دور تسلسلی بی پایان از تظاهرات و سركوب هایی شد كه شاه را تضعیف و نابود كرد.(7)

قیام مردم قم، در حقیقت شروع اوج گیری انقلاب اسلامی بود. تعداد زیادی از روحانیون مشهور و مبارز به شهرهای مختلف تبعید شدند. این عمل رژیم، باعث گسترش انقلاب و ابلاغ پیام آن در مناطق مختلف كشور شد. امام(ره) در اولین موضع گیری در زمینه قیام نوزدهم دی 1356 هـ.ش مردم قم، طی سخنرانی تند و بسیار مهم و هوشیارانه در مسجد شیخ انصاری نجف اشرف، به شخص شاه و رژیم سلطنتی پهلوی و اعمال و اقدامات ضددینی- اسلامی و سیاست های مخرب دولت حمله كرد و برای چندمین بار، شخص شاه را كانون توطئه ها و مسئول اصلی تمام جنایات معرفی كرد. در این موضع گیری، امام(ره) به طور مفصل اعمال خائنانه رژیم سلطنتی پهلوی را شرح داد و اوضاع محنت بار حاكم بر ارتش، دانشگاه و مجلس را برشمرد و در خاتمه، مردم مبارز و انقلابی ایران را به حفظ هوشیاری و بیداری و گروه های انقلابی را به وحدت و مقاومت در برابر اعمال ضداسلامی -انسانی حكومت پهلوی دعوت كرد: “ملت ایران را باید ما از آن تشكر كنیم. ملت بیداری است، ملت هوشیار و مقاومی است در مقابل ظلم. در عین حالی كه این همه ظلم می بیند، این همه كشته می دهد، در عین حال، مقاومت می كند، ایستادگی می كند. و این ایستادگی به نتیجه خواهد رسید."(8)




امام در پیامی كه بعد از این فاجعه خطاب به ملت ایران فرستاد، ابتدا از تمامی گروه های مردمی از جمله روحانیان مبارز و انقلابی ایران، دانشگاهیان و ملت ایران به دلیل ایستادگی و مقاومت در اوج اختناق و فشار در برابر سیاست های ضد اسلامی رژیم و حمایت ازاسلام و دین، تشكر و قدردانی كرد و قیام مردم قم را امتداد نهضت 15 خرداد قلمداد كرد و افزود: “نهضت اخیر ]قیام 19 دی قم[كه پرتوی از نهضت 15 خرداد است و شعاعش در سراسر كشور نورافكنده ، خود كوبندگی خاصی دارد كه شاه را از خود بی خود كرده و او و دار و دسته چاقوكشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات 29 محرم امسال نقطه عطفی است به جنایات شاهانه دوازده محرم آن سال. شاه خواست ضرب شستی به ملت مسلمان نشان دهد.” (9)

امام قیام 19 دی در مقایسه با حماسه 15 خرداد از جنبه سازماندهی و پیامدها تفاوت های عمده ای داشت. امام با دمیدن روح اعتماد به نفس و شجاعت در مردم، و تربیت نسلی از روحانیان كارآزموده و انقلابی نسلی جدید از مبارزان مجاهد بوجود آورده بود. قیام 15 خرداد، حركتی خودجوش و سازماندهی نشده بود و تظاهركنندگان هیچ برنامه ای جز اعتراض به دستگیری رهبرشان و اظهار مخالفت نداشتند. ولی قیام 19 دی به دلیل سازماندهی و برنامه ریزی عده ای از شاگردان امام بود كه كوله باری از تجربه پانزده ساله مبارزه را به همراه داشتند. واقعه 15 خرداد هر چند اعتراض علما و مراجع را به دنبال داشت اما آنها راهمانند قیام 19 دی متحد و متشكل و همگام نساخته بود. در حركت اخیر، آنها نه تنها به صدور اعلامیه و ابراز انزجار از عملكرد رژیم و محكوم ساختن اقدام های ضد انسانی آن پرداختند، بلكه به تداوم مخالفت و اعتراض ها پای فشردند. دلیل عمده این نوع واكنش ، رهبری امام خمینی در مبارزه با رژیم شاه بود. شخصیت علمی، انعطاف ناپذیری، نظریه پردازی سیاسی و استكبار ستیزی امام، از او مرجع و رهبری قدرتمند ساخته بود كه روحانیت و مردم، همه آرمان های خود را یك جا در او می دیدند. امام راهبرد مردم و تعطیلی سراسری در اعتراض به جنایات رژیم را به معنای سلب مشروعیت مردمی رژیم و در نتیجه خلع شاه از سلطنت دانستند: “شاه می خواهد ثابت كند كه نوكری او تحكیم شده؛ و ملت نباید گمان كند ] او[ از پشتیبانی اجانب برخوردار نیست؛ ولی ملت با تظاهرات عمومی و تعطیل سرتاسری دامنه دار و اظهار تنفر، بار دیگر ثابت كرد كه او را نمی خواهد و از او و خاندانش بیزار است؛ و این رفراندم طبیعی سرتاسری در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است".(10)


امام با برشمردن سیاست های ضد اسلامی- انسانی رژیم پهلوی، به ملت و مردم ایران و مبارزان انقلابی اعلام كردند كه باید هدف اصلی را تا ساقط كردن سلطنت پهلوی دنبال كنند: “به ملت شریف ایران مژده می دهم كه رژیم جابرانه شاه نفس های آخرش را می كشد، و این قتل عام های بی رحمانه، نشانه وحشتزدگی و حركاتی مذبوحانه است. مضحك و بسیار رسوا، این مانورهای وقیحانه و بچگانه است كه پس از داغ باطله از طرف عموم ملت خوردن، به راه انداخته اند… من به ملت ایران با این بیداری و هشیاری و با این روحیه قوی و شجاعت بی مانند نوید پیروزی می دهم، پیروزی توام با سربلندی و افتخار؛ پیروزی توام با استقلال و آزادی؛ پیروزی توام با قطع ایادی اجانب و چپاولگران؛ پیروزی با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاه روی پهلوی". (11)

امام ضمن تاكید بر لزوم حفظ وحدت و پرهیز از اختلافات و جناح بندی گروه ها و اقشار انقلابی، به گروه ها و اشخاصی كه هدف خود را مبارزه علیه رژیم پهلوی و وادار كردن آن نظام به عمل و حركت در چارچوب قانون اساسی قرار داده بودند، هشدار داد و صمیمانه ا ز ملت انقلابی و مسلمان ایران خواست كه هدف و مقصد اصلی خود را طرد و ساقط كردن حكومت و سلطنت پهلوی از مقررات كشور قرار دهند: “من با كمال تواضع دست خود را به سوی ملت نجیب ایران دراز می كنم؛ از روحانیون عظیم الشان تا خطبای ارجمند، از جوانان محترم حوزه های علمیه تا دانشجویان دانشگاه ها، از بازاریان محترم تا كارگران و دهقانان و جناح ها و طبقات محترم داخل و خارج كشور- ایدهم الله تعالی - و از همه صمیمانه و با عرض تشكر خواستارم كه پیوستگی و وحدت كلمه خود را حفظ و از مناقشات تفرقه انداز احتراز نمایند، و با صدای واحد و ندای همگانی در راه استقلال كشور و قطع ایادی اجانب و عمال وابسته آنها كوشش كنند… و به آنها كه از چهارچوب قانون اساسی دم می زنند، تذكر اكید دهند كه با این كلمه صحه به رژیم سلطنتی فاسد موجود نگذارند كه تا این دودمان فاسد بر مقررات كشور حكومت می كنند ملت ایران نه از اسلام بهره مند می شوند و نه از آزادی و استقلال كشور خبری است". (12)

امام ضمن ابراز انزجار بیشتر خود از نظام پهلوی و نشان دادن عزم راسخ و جدیت خود در ادامه مبارزه و اثبات اهمیت موضوع، درس های حوزوی خود را به مدت یك هفته تعطیل كردند و حتی «نماز جماعت» را نیز تعطیل نمودند تا رژیم پهلوی به اهمیت مسئله پی ببرد و مردم به تلاش و مجاهدت بیشتر راغب شود.

به هر حال قیام “19دی” مشعل انقلاب را شعله ور ساخت و به یمن فرهنگ شیعی، چهلمی بعد چهلم دیگر پدید آورد؛ پدیده ای كه فاصله زمانی آن «چهل»، مكان برگزاری آن «مساجد» گویندگان آن «علما»، شركت كنندگان در آن «مومنان» و شعارها و حال و هوای آن، دینی بودن نهضت را جز لایتجزای آن ساخت. قیام 19 دی ماه مردم مسلمان و انقلابی قم، نقطه عطف نهضت اسلامی مردم ایران بود كه در طول فراز و فرود خود هرگز از حركت باز نایستاد و در تداوم حركت خویش، بر دشمن یورش برد و قلل پیروزی را یكی پس از دیگری فتح كرد.

نتایج و پیامدهای قیام 19دی:


1-سرعت بخشیدن به روند انقلاب اسلامی قیام 19 دی روند انقلاب را از كندی و تفرق به تشدید و تجمع رساند. و این اولین نتیجه و پیامد مثبت و موثر آن بود. قیام طلبه های جوان و مبارز در 17 و 18 دی به تظاهرات مردم در 19 دی به رهبری همان طلبه های مجاهد و مبارز تبدیل می شود. گلوله های رژیم فاسد شاه، تظاهرات را به خون می كشاند و از همین جا «سرفصل سرخ تاریخ انقلاب كبیر اسلامی آغاز می شود.» (13)

از اثرات مهم و نتایج امیدبخش قیام 19 دی، بسیج شدن نیروهای مخالف نظام شاه بود. بطوری كه حتی امام (ره) از آن مجالی برای ادامه مبارزه و «سقوط قریب الوقوع رژیم شاه» (14) یاد كردند. در حالی كه رژیم با تحلیل وهم آلود خود به بی اعتبار ساختن امام خمینی و مقابله با نفوذ سیاسی و معنوی او روی آورده بود و متعاقب آن مقاله هتك آمیز 17 دی را تعبیه نمود. واكنش به جا و تحول آفرین طلاب حوزه علمیه قم و همراهی و حمایت علما و مراجع بزرگ و پیوستن سیل عظیم ملت به آنان، آینده درخشان و امیدبخش نهضت اسلامی را مشخص ساخت. هیچ واقعه ای بسان قیام 19دی، نتوانست تسلسل اعتراضات و قیام های متعدد پدید آورد. به طور كلی این قیام به چند دلیل در سرعت بخشیدن به روند انقلاب اسلامی تاثیر شگرف و عظیمی داشت: یكی اینكه سكوت را در هم شكست، دوم اینكه باعث بسیج مردم شد، سوم اینكه جرات و شجاعت مبارزه علنی را دو چندان كرد و چهارم اینكه تسلسل قیام ایجاد كرد. «چرخ انقلاب اسلامی با سرعت منهدم كننده ای به حركت درآمد» (15) و «مراسم بعدی جنبه سراسری بخود گرفت» (16)

2- جهت دادن به هویت اصلی انقلاب اسلامی در قیام دی یك اصل مسلم تجلی و بروز پیدا می كند و آن تبدیل مخالفت و دشمنی با اسلام و ولایت به شورش و انقلاب است. هرگاه به این حریم تاخته شود، مردم با جان و دل بپا می خیزند. بیداری ها و هوشیاری های مردم در وجود اصل ولایت نهضت است. وقتی به امام(ره) توهین می شود مردم متدین و مذهبی قم به رهبری طلاب و روحانیون انقلابی قیام می كنند. انگیزه قیام و هدف مبارزه كاملا روشن است: دفاع از رهبری و مرجعیت. مبنا و منشاء انقلاب ایران، اسلام، دین و ارزش های الهی بوده است. بنابراین منادیان ارزش ها و پاسداران دین از جمله امام خمینی كه در راس همه قرار داشت، مورد تكریم و تعظیم مردم متدین بودند. بی احترامی به امام، بی احترامی به اسلام محسوب می شد. مردم به پاخاستند و از هویت درونی و اصلی خود محافظت كردند. انقلاب اسلامی برای سیر شدن نبود، هر چند برای سیر كردن بود؛ برای دفاع از هویت اسلامی، گسترش فرهنگ دینی، اجرای احكام الهی و حاكمیت مردم مسلمان بر سرنوشت خویش بود. از این رو 19 دی هم معلول اسلامی بودن نهضت امام خمینی بود و هم علت اسلامی كردن انقلاب. پیامد مهم و بنیادی این واقعه عظیم در همین نكته نهضت بود. اثرات اسلامی بودن و اسلامی شدن نهضت را شهید مطهری این گونه تحلیل می كنند: «اگر امام عنوان پیشوایی مذهبی و اسلامی را نمی داشت و اگر مردم ایران در عمق روحشان یك نوع آشنائی و انس و الفت با اسلام نداشتند و اگر عشقی كه مردم ما به خاندان پیامبران دارند وجود نمی داشت و اگر نبود كه مردم حس كردند كه این ندای پیامبر(ص) و ندای حضرت علی(ع) و یا ندای امام حسین(ع) است كه از دهان این مرد (امام خمینی) بیرون می آید، محال بود نهضت و انقلابی به این وسعت در مملكت ما بوجود آید. رمز موفقیت رهبر در این بود كه مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامی به پیش برد. ایشان با ظلم مبارزه كرد ولی مبارزه با ظلم را با معیارهای اسلامی مطرح كرد. امام از طریق القای این فكر كه یك مسلمان نباید زیربار ظلم برود. یك مسلمان نباید تن به اختناق بدهد، یك مسلمان نباید به خود اجازه دهد كه ذلیل باشد، مؤمن نباید زیر دست و فرمانبر كافر باشد، با ظلم و ستم و استعمار و استثمار مبارزه كرد؛ مبارزه ای تحت لوای اسلامی و با معیارها و موازین اسلامی.» (17) قیام 19 دی نه تنها منبعث از القای تفكر اسلامی و دینی حضرت امام (ره) بود بلكه موجد تفكر و مبارزه اسلامی نیز شد. ایجاد همین گرایش و بینش، شاه را به وحشت انداخت و این پیامد سوم قیام خونین 19 دی بود.

3- وحشت رژیم از انقلاب روبه گسترش اسلامی از نتایج درخشان قیام 19 دی وحشت رژیم از تشدید قیام و بسط نفوذ امام بود. یعنی با قیام 19 دی، رژیم دریافت كه نیروهای مذهبی به رهبری روحانیت مبارز و آگاه و هدایت های بی وقفه امام خمینی(ره) كه در تبعید هم دست از مبارزه برنمی داشتند- خطر اصلی و بنیان كنی هستند. بدین طریق به مقابله خشن و قهرآمیز با آن روی آورد و همین مشی و سیاست، اركان رژیم را كه از مشروعیت و مقبولیت برخوردار نبود، سست و ویران كرد. سیاست و روشی كه دروغین و توخالی بودن شعار استراتژیك! و مقطعی حقوق بشر كارتر و فضای باز سیاسی شاه را برملا ساخت. (18)

4- محبوبیت امام خمینی(ره) اقتدار امام ناشی از سه منشأ مشروعیت بود: یكی مشروعیت كاریزماتیك با بهره های معنوی و عرفانی؛ دیگر مشروعیت سنتی به لحاظ كسوت فقه و فقاهت و سوم مشروعیت قانونی كه به رابطه رهبر و ولی با مردم برمی گردد. هیچ كدام از علما و مراجع تا این حد از اعتبار و مقبولیت برخوردار نبودند. ویژگی اصلی امام این بود كه سخت به نظریه «انقلاب» و براندازی رژیم اعتقاد داشتند. امام از نفوذ و محبوبیت بالایی برخوردار بود. دلیل اصلی این وضعیت، راهی بود كه امام خمینی برگزیدند؛ یعنی راه انقلاب، راه مبارزه و راه تأسیس یك حكومت مبتنی بر ضوابط اسلامی و متكی به آرای ملت در همه زمینه ها. نفوذ و محبوبیت و نقش سازنده امام بیشترین سهم را در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. یعنی اگر امام نبودند، هرگز قیامی به این گستردگی بوجود نمی آمد و یا پیروز نمی شد. (19) مردم كه به پشتیبانی از امام و مبارزه انقلابی او پرداختند تا رژیم را ساقط كنند، با استراتژی سه وجهی رژیم شاه مواجه شدند. اگر هدایت ها و نظرات پیامبرگونه امام نبود، رژیم به اهداف خود می رسید. چه كسی جز امام می توانست به مقابله با استراتژی سه وجهی رژیم بپردازد؟ وجه نخست استراتژیك مذكور این بود كه رهبران، مخالفان مذهبی و غیرمذهبی را با برخورد فیزیكی مرعوب سازد. وجه دوم اینكه مردم را به شدت سركوب كند و وجه سوم اینكه میان نیروهای سیاسی (مذهبی ها- غیرمذهبی ها و ملیون مذهبی) تفرقه و تنش بوجود آورد. به نظر ما، نقش امام در مقابله با استراتژی مذكور بسیار مهم و كارساز بوده است (20)

و البته قیام 19 دی این نقش و هدایت را تمهید و تسهیل ساخت و این اثری ناچیز نبود. نتیجه گیری قیام 19 دی قم، انقلاب اسلامی را وارد مرحله مهم و حساسی كرده بود. در اثر این قیام، زنجیره ای از حوادث و رویدادهای سرنوشت ساز و اثرگذار در سطح كشور پدید آمد؛ بطوریكه مبارزان و در رأس آنان امام (ره) بهتر و بیشتر از پیش از نتایج آن استفاده و روند پیچیده نهضت را به سمت پیروزی حتمی هدایت و رهبری كردند. اهمیت و جایگاه این قیام در این بود كه اولا حركت روبه پیش انقلاب را شتاب بخشید؛ ثانیاً خصلت اسلامی و مردمی نهضت امام خمینی را ثابت و عیان تر ساخت. كشتار مردم قم در روز 19 دی و سركوب شدید و خشن قیام عمومی در این شهر، باعث به اوج رسیدن اعتراضات و راهپیمایی ها در اغلب شهرهای ایران در روزهای بعد می شود. و از همین نقطه است كه رژیم مقتدر و باثبات پهلوی دچار بحران عمیق و انقلاب می شود. قیام19 دی قم زمینه ها و علل و عوامل مختلفی دارد. هرچند تبعید امام به نجف و دوری ایشان از مركز مبارزات اسلامی قم، ادامه نهضت اسلامی را با مشكل و مانع روبه رو ساخت ولی اندیشه مبارزه و مخالفت با رژیم پهلوی به عنوان یك نظام باطل و ظالم در روح و جان مردم باقی مانده بود. از این رو دوام گفتمان مبارزه كه حاصل اندیشه های سیاسی امام بود، زمینه اصلی قیام 19 دی محسوب می شود. علاوه بر این، دوره سخت اختناق و سركوب نیز موجبات قیام را فراهم ساخت. درگذشت دكتر علی شریعتی، فضای بازسیاسی و مجموعه حوادث این دوره، شهادت آیت الله مصطفی خمینی و رهبری های امام خمینی و از همه مهمتر مقاله اهانت آمیز 17 دی 56، زمینه ها و عوامل مهم قیام 19 دی بوده است.

 نظر دهید »

رمز وراز عزیز بودن وعزیز ماندن

12 دی 1391 توسط فلاح



عوامل عزت آفرین عبادت، تقوا، جهاد، ناامیدی از مردم، توکل، عمل به احکام، تواضع، عفو، حفظ زبان، صبر، قناعت و چشم پوشی از خشم را می توان از عوامل و موجبات پیدایش عزت و عظمت نام برد. آن چه مهم است این است که همواره باید انسان عزت مند و شرافت مند در رشد و تکامل خود کوشا باشد تا این صفت زیبا را در وجود خود عینیت بخشد. در این جا به برخی از این عوامل می پردازیم.

تواضع

خداوند متعال” عزیز” است ،و” انسان” اشرف مخلوقاتش را هم آمیخته با عزت و بزرگی آفریده است ، و خشنود می شود از بندگانی که شأن خود را شناخته و “انسان” باشند و انسانیتشان را ارج بنهند،و از عواملی که او را بی عزت و بی مقدار کند بر حذر باشند.

در این مجال می خواهیم ببینیم عوامل عزت آفرین و ذلت آفرین چه مواردی هستند؟

قال امام على (علیه السلام):

«یا کُمَیْلُ! اَحْسَنُ حِلْیَةِ الْمُۆْمِنُ التَّواضُعُ، وَ جَمالُهُ التَّعَفُّفُ، وَ شَرَفُهُ التَّفَقُّهُ، وَ عِزُّهُ تَرْکُ الْقالِ وَ الْقیلِ»

«اى کمیل! بهترین زینت انسان باایمان تواضع و فروتنى است، و زیبایى و جمال مۆمن در عفّت و پاکدامنى است، و شرافت او در آگاهى است، و عزّت او در ترک قیل و قال و گفت و گوهاى بى ثمر است!»( بحار الانوار، جلد 74، صفحه 413)

 
شرح و تفسیر

در روایتى از امام على (علیه السلام)مى خوانیم: «ثَمَرَةُ التَّواضُعِ اَلَْمحَبَّةُ وَ ثَمَرَةُ الْکِبْرِ اَلْمَسَبَّةُ میوه درخت تواضع محبّت و دوستى و جلب قلوب است و میوه درخت تکبّر و خود برتربینى، کینه و عداوت و دشمن سازى است»( غرر الحکم، حدیث 4614ـ 4613).

تواضع، که معناى آن ترک خودبرتربینى مى باشد، براى همه، خصوصاً اهل علم و کسانى که الگوهاى جامعه محسوب مى گردند، بسیار مهمّ است. یکى از نشانه هاى تواضع ابتدا به سلام است، طبق برخى روایات پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) همواره ابتدا به سلام مى کرد(منتهى الآمال، جلد اوّل، صفحه 54) و بدین طریق قلب مردم را به سوى خویش جلب مى کرد. چرا ما از چیزى که این قدر کم هزینه و پراستفاده است، بهره بردارى نمى کنیم؟!

عوامل عزت آفرین عبادت، تقوا، جهاد، ناامیدی از مردم، توکل، عمل به احکام، تواضع، عفو، حفظ زبان، صبر، قناعت و چشم پوشی از خشم را می توان از عوامل و موجبات پیدایش عزت و عظمت نام برد. آن چه مهم است این است که همواره باید انسان عزت مند و شرافت مند در رشد و تکامل خود کوشا باشد تا این صفت زیبا را در وجود خود عینیت بخشد. در این جا به برخی از این عوامل می پردازیم.

امام علی(علیه السلام) نیز فرمود: (عز المۆمن غناه عن الناس عزت مومن در بی نیازی اش از مردم است)، زیرا درخواست و تقاضا از مردم برای دست یافتن و رسیدن به چیزی، ذلت آور است. شهید مطهری می گوید: (اگر حاجت خودتان را با دوست و رفیقی مطرح می کنید تا آن جا که شرافتشان و عزت نفس تان و سلامت نفس تان پایمال نشود، مانعی ندارد)

عوامل عزت آفرین

1. اطاعت و بندگی خدا اطاعت و پرستش خدا موجب عزت انسان می شود. حضرت حق به حضرت داود(علیه السلام) فرمود: وضعت العز فی طاعتی؛ عزت را در طاعتم قرار دادم).1 امام علی(علیه السلام) می فرماید: اگر در جست وجوی عزت هستید آن را در اطاعت از خدا بیابید: (اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعة).2

2. تقوا و خویشتن داری از گناه، موجب عزت و آزادگی روح می شود. اساساً هنگامی که نور تقوا در وجود انسانِ با ایمان نورافشانی کند عزت و شرافت رخ می نماید. پس هرکس که بخواهد عزیز باشد باید تقوا پیشه کند. پیامبر(ص) فرمود: (من اراد ان یکون اعزّ الناس فلیتق الله عزوجل کسی که می خواهد عزیزترین افراد باشد باید تقوا و پرهیزکاری را پیشه خود قرار دهد). امام علی(علیه السلام) نیز می فرماید: (هیچ عزت و شرافتی بالاتر از تقوا و پرهیزکاری نیست.)3

3. جهاد کسانی که در راه حفظ دین خدا شمشیر می زنند و سر از تن نمی شناسند تا به تکلیف خود جامه عمل بپوشند، حقیقتاً شایسته عزت و شرافت اند، زیرا جهادگر با جهاد در راه خد، به اسلام شوکت و به جامعه اسلامی عظمت می دهد و خداوند به پاس داشت این جهاد، او را عزیز می دارد و ایشان را از دری از درهای بهشت که به جهاد نام گذاری شده، به بهشت برین وارد می کند.

4. استغنای از خلق انسان با ایمان نبایستی در زندگی خود به خواست های کم ارزش توجه ویژه ای داشته باشد، زیرا اهمیت دادن به این موارد، انسان را ذلیل و خوار می کند در حالی که انسان مۆمن، کرامت و شرافت دارد. امام علی(علیه السلام) می فرماید: (از چیزهای پست چشم پوشی، و قدر و منزلت خود را آشکار کنید).4

امام حسین(علیه السلام) در پاسخ فردی که از ایشان سۆال کرد: عزت مرد در چیست؟ فرمود: (عزت مرد در این است که به مردم احساس احتیاج نکند.)

گناه و ناپاکی به عزت آدمی آسیب جدی وارد می کند و بذر ذلت و خواری را در باطن انسان می افشاند و هرچه بیشتر مرتکب گناه گردد به همان مقدار خواری و پستی در وجودش پدیدار می شود

امام علی(علیه السلام) نیز فرمود: (عز المۆمن غناه عن الناس عزت مومن در بی نیازی اش از مردم است)، زیرا درخواست و تقاضا از مردم برای دست یافتن و رسیدن به چیزی، ذلت آور است. شهید مطهری می گوید: (اگر حاجت خودتان را با دوست و رفیقی مطرح می کنید تا آن جا که شرافتشان و عزت نفس تان و سلامت نفس تان پایمال نشود، مانعی ندارد.)5

 
عوامل ذلت آفرین 

1. درخواست از دیگران متأسفانه بعضی انسان ها برای برطرف کردن نیازهای زندگی و منافع مادی، خواری و ذلت را به خود می خرند و شرافت و کرامت انسانی خود را لکه دار می کنند. حال این سۆال مطرح است که آیا برای رسیدن به زندگی مرفه و پر زرق و برق دنیا و به دست آوردن منافع مالی می توان تن به ذلت و خواری داد؟

پاسخ این پرسش را امام علی(علیه السلام) بسیار روشن بیان فرموده است: (یک ساعت تن به ذلت و خواری دادن با عزت تمام روزگار برابری نخواهد کرد.)6

2. گناه و ناپاکی به عزت آدمی آسیب جدی وارد می کند و بذر ذلت و خواری را در باطن انسان می افشاند و هرچه بیشتر مرتکب گناه گردد به همان مقدار خواری و پستی در وجودش پدیدار می شود.

انسانی که به شرافت و کرامت و عزت نفس و سعادت خود علاقه مند است، هرگاه از روی نادانی و یا به دلیل دوست ناباب و عوامل اجتماعی گرفتار گناه شد، هرچه زودتر به خود آمده، با امید به رحمت و فضل خد، راه توبه را به روی خود می گشاید و طلب بخشایش می کند تا خود را از ورطه بدبختی و عذاب برهاند و روح عزت، عظمت و کرامت انسانی را در خود زنده کند.

 نظر دهید »

پاسخ مرحوم آیت الله بهجت در مورد دیدار امام زمان(عج)

12 دی 1391 توسط فلاح



    مرحوم آیت الله بهجت در جواب اینکه چرا به صاحب الزمان(عج) دسترسی نداریم، فرمود: ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

    معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان هاست، اعتقاد به بشارت های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.
    پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسش ها و پاسخ ها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ می دهد:
    راه های تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج)
    رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟
    رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است:
    الف) در عالم خواب؛
    ب) در حال مکاشفه؛
    ج) در حال بیداری.
    که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد:
    1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونه ای که دیدار کننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی می شود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمی شناسند.
    2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رؤیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رؤیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهم تری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فو ق العاده اندک است؛
    3ـ رؤیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات می کند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی می پندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا می کند که وی امام عصر(عج) بوده است.
    بیشتر تشرفاتی که در کتاب ها نقل شده است، از این نوع است و نشناختن نیز یا به دلیل غفلت شخص دیدار کننده در آن حال است و یا به دلیل اینکه حضرت در او تصرفات تکوینی و ولایی کرده و اجازه شناخت را به وی نمی دهد؛ ولی بعد از جدایی، از قراین دیگر قطع پیدا می کند که وی امام بوده است.
    اما تشخیص صدق و کذب چنین رؤیت هایی، به دلیل یقینی و صدق گوینده نیاز دارد، چنین ادعاهایی از افراد ناموثق و بی تقوا پذیرفتنی نیست و اصل بر تکذیب مدعی چنین دیدارهایی است، مگر اینکه به صحت گفتار وی یقین داشته باشیم.
    دلیل ناشناس بودن امام زمان(عج) در عصر غیبت
    چرا افراد هنگام ملاقات امام را نمی شناسند؟
    زیرا غیبت که به معنای ناشناس بودن حضرت است، اقتضا می کند که دیگران حضرت را نشناسند، پس نشناختن حضرت در چنین ملاقات هایی طبق قانون غیبت بوده و دلیل نمی خواهد؛ زیرا ایشان در حال غیبت اند و نباید غیبت و ناشناس بودن، به ظهور و شناسایی تبدیل شود.

    در عین حال با اینکه در زمان غیبت به دلایلی که موجب غیبت شده، امام مهدی(عج) باید از دیده ها مخفی باشند، ممکن است کسانی که مشکل بزرگی دارند یا به مقامات معنوی عالی دست یافته اند، به محضر آن حضرت شرف یاب شوند.
    البته این شرف یابی می تواند متفاوت باشد، برخی حضرت را می بینند ولی نمی شناسند؛ گروهی می بینند و می شناسند و حضرت هم با آنان سخن می گوید؛ برخی او را می بینند و می شناسند و اجازه می یابند که با ایشان سخن بگویند، این تفاوت ها به دلیل اختلاف درجات معنوی افراد است.
    در هر حال دلیل اینکه افراد کمی هنگام ملاقات، آن حضرت را می شناسند، آن است که شایستگی دیدن همراه با شناخت، در افراد کمی وجود دارد.
    چرا نباید برای دیدن بقیة الله(عج) اصرار کرد
    آیا دیدن امام زمان(عج) دارای شرایط خاصی است و نصیب هر کسی می شود؟ و آیا ندیدن آن حضرت مصلحتی دارد؟
    دیدن امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری امکان داشته و اگر کسی توفیق یابد، سعادت بزرگی نصیبش شده است، اما همه سعادت این نیست که انسان شبانه روز تلاش کند و خواهان دیدن امام باشد، البته دیدن حضرت سبب نمی شود که انسان گناه نکند؛ زیرا برخی انسان های معاصر دیگر امامان(ع) با وجد دیدن امام معصوم باز هم گناه می کردند و حتی گاهی با آنها مخالفت می کردند.
    دیدن حضرت تأیید بر کردار درست انسان نیست؛ اگر چه نصیب هر کس نمی شود، ندیدن حضرت هم دلیل بر خرابی اعمال نیست، بسیاری از بزرگان، علما و مجتهدان، امام زمان(عج) را ندیدند، ولی چه بسا افرادی که مسلمان هم نبودند، ولی چون به مقام اضطرار رسیدند، حضرت از آنها دست گیری کرده و از این جهت امام را دیده باشند.
    مهم این است که اگر ما او را نبینیم، او ما را می بیند و همین اعتقاد برای ترک گناه کافی است.
    احمد بن حسن بن ابی صالح خجندی، مدتی در جست وجوی امام زمان(عج) شهرها را می گشت و بسیار جدی بود و اصرار داشت که به حضور آن حضرت مشرف شود، عاقبت نامه ای از طریق حسین بن روح به این مضمون برای حضرت مهدی(عج) نوشت: «دل من، شیفته جمال تو گشته و همواره در فحص و طلب تو می کوشم، تمنا دارم جوابی مرحمت فرمایید که قلب من ساکن شود و دستوری در این باره فرمایید».
    جواب آمد: «هر کس در خصوص من جست وجو و تجسس کند، مرا می طلبد و هر کس مرا بیابد، به دیگران بنماید و هر کس مرا به دیگران بنماید، مرا به کشتن دهد و هر کس مرا به کشتن دهد، مشرک شود».
    بنابراین احتمال دارد که به صلاح ما نباشد آن حضرت را ملاقات کنیم، چه بسا دیدار حضرت مایه عجب، تکبر و خودپسندی ما شود که خود مایه هلاکت انسان است.
    نظر آیت الله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج)
    آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر می زند؟
    قطعا گناه کردن، مهم ترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید می فرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می رسد و ما آن را ناخوش می داریم و از ایشان نمی پسندیم».
    آیت آلله بهجت نیز بیان فرموده اند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.
    بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی می فرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر می برند، با فضیلت ترین مردم همه زمان ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».
    از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) می فرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود».
    بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می آید، آن گاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت.

    منبع: خبرگزاری فارس

 نظر دهید »

آثار منفی بسم الله نگفتن

12 دی 1391 توسط فلاح

آثار منفی نگفتن بسم**الله در کارها واهمیت گفتن بسم الله

    میان همه مردم جهان، رسم است که هر کار مهم و پرارزشی را به نام بزرگی از بزرگان آغاز می کنند، و نخستین کلنگ هر مۆسسه ارزنده ای را به نام کسی بر زمین می زنند که به او علاقه دارند؛ یعنی آن کار را از آغاز با شخصیت مورد نظر ارتباط می دهند. انبیای الهی به انسانهای موحد این گونه تعلیم داده اند که برای پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات، لازم است آن را به موجود پایدار و جاویدانی ارتباط دهیم؛ موجودی که فنا در ذات او راه ندارد؛ زیرا همه موجودات این جهان به سوی کهنگی و زوال می روند و تنها موجود باقی و ابدی، ذات پاک الهی است.


    اهمّیت بسم الله

    نقش و اهمیت شروع هر کار با نام پروردگار تا آنجا است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «قَالَ اللهُ تَبارَکَ و تَعالی کُلُّ أَمرٍ ذِی بَالٍ لا یُذکَرُ بسم الله فیه فَهُوَ أبتَرُ؛[1] خداوند متعال می فرماید: هر کار مهمی که در آن «بسم الله» ذکر نشود، بی فرجام است.»
    پایداری و بقای عمل، بسته به ارتباطی است که با خدا دارد؛ از اینرو خداوند بزرگ در نخستین آیات قرآن بر پیامبر رحمت، دستور می دهد که تبلیغ اسلام را با نام خدا شروع کند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ.[2]
    حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجیب، هنگام سوار شدن بر کشتی و حرکت روی امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرهای فراوانی روبه رو بود، برای رسیدن به سرمنزل مقصود و پیروزی بر مشکلات، به یاران خود دستور می دهد که هنگام حرکت و توقف کشتی، «بِسْمِ اللهِ» بگویند: وَ قَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا ؛[3] «و گفت در کشتی سوار شوید. «بسم الله»، معبر و محل عبور و [موجب] متوقف شدنش است.» سرانجام، آنها این سفر پر مخاطره را با پیروزی، پشت سر گذاشتند و با سلامت و برکت از کشتی پیاده شدند.
    همچنین سلیمان نبی در نامه ای به ملکه سبا، سرآغاز آن را «بِسمِ الله» قرار می دهد: إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیِم ؛[4] «این نامه از سلیمان است و چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان.»
    طبق همین اصل، تمام سوره های قرآن با بسم الله آغاز می شود تا هدف اصلی که همان هدایت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با پیروزی قرین باشد.
آثار منفی نگفتن بسم**الله در کارها

توجه به مبانی دینی و بهره مندی از آن در نوع نگرش به طبیعت پیرامون خود و جهان بینی ما بسیار موثر است. مطالعه و تعمق در اسرار نظام خلقت علاوه بر ایجاد روح تواضع و فروتنی در انسان، می تواند مو جب تعالی معنوی در انسان شود و مربوط بودن حوادث و اتفاقات در این دنیا به یکدیگر نیز در همین راستا قابل ارزیابی و تامل است.
عبدالله بن یحیی می گوید عرض کردم: پدر و مادرم به قربان شما یا امیرالمومنین(علیه السلام) از این پس«بسم الله» گفتن را رها نمی کنم. سپس حضرت فرمود؛ در این صورت از آن بهره‏مند می*شوى و بوسیله آن خوشبخت می*گردى


آنچه در زیر می خوانید حکایتی شنیدنی از امیرالمومنین علی علیه السلام در خصوص آثار منفی ترک بسم الله در زندگی روزمره خودمان است. عبدالله بن یحیى نزد امیر مۆمنان(علیه السلام) آمد در جلوی آن حضرت یك تخت بود حضرت فرمود: بنشین! وقتی عبدالله بن یحیی بر روی تخت نشست، آن تخت چرخید و او با سر بر زمین خورد و سرش به شدت زخمی شد و خون از آن روان شد .
پس آن حضرت آبى خواست و خون سر عبدالله بن یحیی را شست سپس او را نزد خود فرا خواند حضرت دست بر آن كشید و آب دهن بر زخم او مالید، فورا زخم به هم چسبید و گویا هیچ آسیبى بدان نرسیده، سپس فرمود: اى عبد الله سپاس خدا را كه محو گناهان شیعه ما را در دنیا به گرفتارى آنها در دنیا مقرر داشت، تا طاعتشان سالم بماند و مستحق ثواب آن باشند.
عبدالله گفت: اى امیر مۆمنان بواسطه این سخن به من فائده رساندى و به من علمی آموختی ولی اگر صلاح بدانید آن گناهى را كه به خاطر آن در این مجلس گرفتار بلا شدم معرفی کن تا دوباره مرتکب آن گناه نشوم؟
حضرت فرمود؛ این بلائی که به آن گرفتار شدی به خاطر این بود که هنگام نشستن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* نگفتى و خدا اثر شوم این و ترك وظیفه را در قالب چنین بلایی به تو نشان داد. تا تو را از آن بی ادبی پاک کند.
سپس حضرت فرمود: رسول خدا به من فرمود: هر كار مهمى كه در آن بسم الله گفته نشود ناتمام است .
عبدالله بن یحیی می گوید عرض کردم: پدر و مادرم به قربان شما یا امیرالمومنین(علیه السلام) از این پس«بسم الله» گفتن را رها نمی کنم. سپس حضرت فرمود؛ در این صورت از آن بهره‏مند می*شوى و بوسیله آن خوشبخت می*شوی.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13

کوثر

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
ساعت فلش مذهبی

حدیث

اوقات شرعی

ذکر روزهای هفته
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس