کوثر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بدون شرح...

19 اردیبهشت 1392 توسط فلاح

نسیـــم ، دانــه از دوش مـورچــه انـداختــــ . . . . .
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو به خــدا گفــت:
…… گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هستی. . . !!!
کـاش بیـشتـــر نسیــ-م بــوزد . . . . .


 نظر دهید »

جمکران

19 اردیبهشت 1392 توسط فلاح

 

 

جمکران آیینه ای از مهر مهتاب است جمکران جای پای آفتاب است

 

امام زمانم !

 

ای گل نرگس !

 

در کوچه پس کوچه های انتظار ، دنبال تو می گردم

 

اما

 

اثری از تو نمی یابم .

 

نمی دانم چرا هیچ وقت نتوانستم شما را زیارت کنم ،

 

شاید زمانه و کارهای مردمانش چنین توفیق را از همه گرفته است !

 

ای خورشید زمان !

 

ای مهربان ترین !

 

کاش می شد بیایی و من صورت ماهت را نظاره کنم !

 

برای ظهور تو ، زود هم دیر است !





 نظر دهید »

سالروز وفات سوگ‏ نشین نهر علقمه؛ حضرت ام‏ البنین(س)

04 اردیبهشت 1392 توسط فلاح

 

 

مشخصات و نسب
نام “فاطمه” و کنیه‏ “امُّ البنین” (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی‏بن ابی‏طالب علیه‏السلام و فرزندانش عباس علیه‏السلام ، عبداللّه‏، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفرْ در سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیه‏السلام به شهادت رسیدند. آرام‏گاه وی در مدینه منوّره و قبرستان بقیع است.
تاریخ گواهی می‏دهد که پدران و داییان حضرت ام‏البنین از دلیران عربِ پیش از اسلام بوده و از آن‏ها به هنگام نبرد، دلیرْمردی‏های فراوانی نقل شده است که در عین شجاعتْ بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده‏اند، آن‏چنان که حاکمان زمانْ در برابرشان سرتسلیم فرود می‏آورند. اینان همانان هستند که عقیل ـ نسبْ‏شناس بزرگ عرب و برادر علی علیه‏السلام ـ به امیرالمؤمنین علیه‏السلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاع‏تر و قهرمان‏تر یافت نمی‏شود».
انتخاب ام البنین برای همسری امام علی علیه‏السلام
بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام ‏الله علیها ، علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام برادرش عقیل را ـ که آشنا به علم نسب‏شناسی عرب بود ـ فرا خواند و از او خواست که برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد.
عقیل، فاطمه کلابیه را برای حضرت برگزید که قبیله و خاندانش، بنی کِلاب، در شجاعت بی‏مانند بودند، و حضرت علی علیه‏السلام نیز این انتخاب را پسندید.
بعد از این که عقیل شجره‏نامه‏های اَعراب را بررسی و ام‏البنین را انتخاب کرد، حضرت علی علیه‏السلام ، او را نزد پدر ام‏البنین فرستاد. پدرخشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر خود شتافت و موضوع را در میان گذاشت. ام البنین نیز با سربلندی و افتخارْ پاسخ مثبت داد و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام برقرار شد.
امام علی علیه‏السلام ، در همسرش عقلی سترگ، ایمانی استوار، آدابی والا و صفاتی نیکو مشاهده کرد و او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حُرمت او کوشید.
از فاطمه تا ام‏البنین
فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی علیه‏السلام ، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته، در ذهن آن‏ها تداعی نگردد و رنج بی‏مادری آن‏ها را آزار ندهد.
ام‏البنین و فرزندان حضرت زهرا سلام‏الله علیها
ام‏البنین بر آن بود که، در زندگی جای خالی حضرت زهرا علیهاالسلام را برای فرزندان ایشان پر کند؛ مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال زد: فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می‏دیدند و رنج فقدانِ مادر را کمتر احساس می‏کردند.
ام‏البنین علیهاالسلام ، فرزندان دختر گرامی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بر فرزندان خود مقدّم می‏داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می‏کرد و آن را فریضه‏ای دینی می‏شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود، همگان را به محبت آنان دستور داده است.
فرزندان ام‏البنین علیهاالسلام
ثمره زندگی مشترک ام البنین علیهاالسلام با حضرت علی علیه‏السلام ، چهار پسر بود که به دلیل داشتن همین پسران، او را ام‏البنین، یعنی مادر پسران می‏خواندند. نام فرزندان ایشان به ترتیب عبارتند از: قمربنی‏هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام ، عبداللّه‏، جعفر و عثمان.
فرزندان ام البنین همگی در کربلا به شهادت رسیدند و نسل ایشان از طریق عُبیداللّه‏ فرزند حضرت ابوالفضل علیه‏السلام ادامه یافت.
با شهادت چهار فرزند ام‏البنین علیهاالسلام در کربلا، این بانوی شکیبا، به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و درکنار همسر شهید بودن، افتخاری دیگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد.
وقتی خبر شهادت فرزندانش به او رسید، سرشک اشک از دیده فرو ریخت و با روحیه‏ای قوی در اشعاری گفت: «ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی که همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علی علیه‏السلام همه شیران بیشه شجاعتند. شنیده‏ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالی که دست‏هایش را قطع کرده بودند؛ اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی می‏توانست نزد او آید و با او بجنگد؟»
فرزندانم به فدای حسین علیه‏السلام
ام‏البنین بَشیر را دید که فرستاده امام سجاد علیه‏السلام بود و به مدینه آمده بود تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت کاروان امام حسین علیه‏السلام با خبر سازد. به او فرمود: ای بشیر! از امام حسین علیه‏السلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام‏البنین فرمود: از حسین علیه‏السلام مرا خبر ده!
بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام‏البنین پیوسته از امام حسین علیه‏السلام خبر می‏گرفت و می‏گفت: فرزندان من و آن‏چه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد.
چون بشیر خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را به آن حضرت داد، صیحه‏ای کشید و گفت: ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.
این علاقه او به امام حسین علیه‏السلام دلیل کمال معنویت اوست که آن همه ایثار را در راه مقام ولایت فراموش کرد و تنها از رهبرش سخن به میان آورد.
ام البنین، پاسدار خاطره عاشورا
از ویژگی‏های بسیار مهم ام البنین، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا، از مرثیه‏خوانی و نوحه‏سرایی استفاده کرده تا ندای مظلومیت کربلاییان را به گوش نسل‏های آینده برساند. ایشان هر روز به همراه پسرِ حضرت عباس علیه‏السلام ، عبیداللّه‏ که همراه مادرش در کربلا حضور داشت و سند زنده‏ای برای بیان وقایع عاشورا بود، به بقیع می‏رفت و نوحه می‏خواند.
او با این اشعار، هم حماسه کربلا را بازگو و هم در قالب عزاداریْ به حکومت وقت نوعی اعتراض می‏کرد و مردم را که اطراف او جمع می‏شدند، از جنایات بنی‏امیه، آگاه می‏نمود.
ام‏البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی
ام‏البنین، همسر علی علیه‏السلام و مادر سردار کربلا، نزد مسلمانان جایگاهی ویژه دارد، چون نزد خداوند از مقام و منزلتی والا برخودار است، و این مقامْ به واسطه تقدیم خالصانه فرزندان در راه خدا و استواری و عبودیت ایشان است. از این‏رو، مؤمنانِ حاجت‏مند و دردمند او را به درگاه حضرت باری تعالی شفیع و واسطه قرار می‏دهند، و غم واندوهشان را با زیارت مزار آن بانو می‏زدایند.
اهل بیت علیهم‏السلام و ام البنین علیهاالسلام
محبت بی‏شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و فداکاری فرزندان وی در راه سیدالشهدا، در تاریخ بی‏پاسخ نماند. اهل بیت علیهم‏السلام هم در احترام و بزرگ‏داشت وی کوشیدند و بسیار از او قدردانی کرده، او را سپاس گفتند.
زینب کبری علیهاالسلام پس از رسیدن به مدینه، به محضرش شتافت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت. ایشان هم‏چنین در مناسبت‏های دیگر مثل عیدها، برای ادای احترام، به محضر ام البنین علیهاالسلام مشرّف می‏شد.
سخن بزرگان در بیان فضایل ام‏البنین علیهاالسلام
عالم جلیل‏القدر، زین‏الدین عاملی، شهید ثانی درباره حضرت ام‏البنین علیهاالسلام می‏گوید: «ام‏البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آن‏ها کرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه می‏گذاشتند.» هم‏چنین علامه سید محسن امین می‏گوید: «ام البنین علیهاالسلام ، شاعری خوش‏بیان و از خانواده‏ای اصیل و شجاع بود.» علی محمد علی دُخَیِّل، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار می‏نویسد: «عظمت این زن (ام البنین) در آن‏جا آشکار می‏شود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او می‏دهند، به آن توجه نمی‏کند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین علیه‏السلام می‏پرسد؛ گویی امام حسین علیه‏السلام فرزندِ اوست نه آنان».
سیزدهم جمادی‏الثانی؛ وفات
زندگی سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام‏البنین علیهاالسلام ، رو به پایان بود. او به عنوان همسر شهید، رسالت خویش را به خوبی به پایان رسانید و فرزندانی تربیت کرد که فداییِ ولایت و امامت بودند.
او، بعد از زینب کبری علیهاالسلام دار فانی را وداع گفت، ولی تاریخ‏نگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشته‏اند، به طوری که عده‏ای آن را سال 70 ق بیان کرده‏اند و عده دیگری تاریخ وفات آن مادر فداکار را، سیزدهم جمادی الثانی سال 64 ق دانسته‏اند که نظر دوم از شهرت بیشتری برخوردار است. ام‏البنین را در بقیع، در جوار امام حسن مجتبی علیه‏السلام ، فاطمه بنت اسد علیهاالسلام و دیگر شخصیت‏های اسلامیِ مدفون در آن‏جا به خاک سپردند.
بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام
سلام بر تو ای همسر جانشین رسول اللّه علیه السلام ؛
سلام بر تو که محبوب زهرایی؛
سلام بر تو ای مادر ماه های درخشان؛
خدا و رسولش را گواه می گیرم که تو با اهدای فرزندانت و قربانی کردن آن ها در راه آرمان های حسین علیه السلام جهاد نمودی؛
گواهی می دهم که تو یار و یاور امام علی بن ابی طالب علیه السلام در سختی ها، مشکلات و مصیبت ها بوده ای ؛
گواهی می دهم که به خوبی از عهده سرپرستی و نگه داری فرزندان زهرای اطهر علیهاالسلام و ادای امانت ایشان برآمدی؛
تو در نزد خداوند از مقام و منزلت بالایی برخورداری؛ سلام بر تو و بر فرزندان شهیدت!

 نظر دهید »

حكایت‌هایی از احترام به علمای اسلام

29 فروردین 1392 توسط فلاح

 

 

1ـ از آیت الله وحید بهبهانی؛ آن عالم جلیل القدر و مرجع عصر، پرسیدند كه چگونه به این مقام رسیده‌ای؟

 

فرمود: اگر به جایی رسیده‌ام، مرهون احترامی است كه برای فقها و علمای اسلام گذاشته‌ام.

 

2ـ مرحوم آیت الله بروجردی؛ در مسجد بالاسر كنار مرقد مطهر حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ تدریس می‌كردند؛ در یكی از روزها هنگام درس، آقا متوجه شدند كه یكی از شاگردان او به قبر حاج شیخ عبدالكریم حائری تكیه داده است، با تندی به او فرمود: آقا به قبر تكیه نكنید، این بزرگان برای اسلام زحمت كشیده‌اند، به آنان احترام بگذارید.

 

آیت الله بروجردی برای كتب علمی و دینی، احترام بسیاری قایل بودند و می‌فرمودند: «در تمام عمرم در اتاقی كه كتب حدیث، حتی دارای یك حدیث باشد نخوابیده‌ام.»

 

3ـ در یكی از روزها مجلس مباحثه‌ای با حضور مأمون (خلیفه‌ی عباسی) و علمای عصر تشكیل شده بود مردی پریشان حال با لباسی كهنه وارد شد و در آخرین صف حضّار نشست.

 

 مسأله‌ای در مجلس مطرح گردید، آن مرد، جوابی بسیار عالی داد، به طوری كه توجه عموم به وی جلب شد و تمام علمای مجلس، تحسینش كردند. خلیفه دستور داد او را بالای مجلس در صف علمای بزرگ نشاندند.

 

مسأله‌ی دیگری طرح شد و همان مرد دوباره بهترین پاسخ را گفت. این بار به فرمان مأمون او را بالاتر از همه‌ی حضار، نزدیك جایگاه خلیفه جای دادند.

 

پس از ساعتی مجلس پایان یافت و علما تدریجاً بازگشتند. مرد ژنده پوش نیز از جای برخاست تا برود، خلیفه امر كرد بماند. طولی نكشید كه بزم شراب گسترده شد و ساقیان آماده‌ی كار شدند.

 

 مرد عالم از مشاهده‌ی آن وضع، سخت نگران گردید، از جا برخاست و با كسب اجازه آغاز سخن كرد و گفت: «من امروز با پریشانی حال و زشتی صورت و كهنگی لباس در مجمع علما شركت كردم، عقل ناچیزم مرا از آخر مجلس به صف بزرگان رسانید و سپس مرا به كنار خلیفه‌ی مسلمانان رسانید، سزاوار نیست شراب بنوشم و عقلی كه باعث ترفیع مقامم گردید از خویشتن جدا سازم، به علاوه من خائفم از اینكه مستی،‌عنان نفسم را از كفم برباید و مرتكب عمل نامناسبی شوم و در نظر خلیفه‌ی مسلمانان خوار گردم. مأمون سخنان مرد عالم را شنید و او را از شركت در مجلس شراب معاف داشت و دستور داد صد درهم به وی دادند.»

 

4ـ در دو گوشه‌ی مسجد، دو گروه دور هم حلقه زده و نشسته بودند، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وارد شد و به هر كدام نظری افكند و پرسید: آقایان چه می‌كنند؟ به عرض رسید كه یكی از این دو دسته به ذكر خدا و دعا مشغولند و گروه دیگر مشغول مذاكره‌ی علمی هستند.

 

رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «هر دو دسته در راه خیر و سعادتند، ولی من به گروهی ملحق می‌شوم كه مذاكرات علمی دارند؛ زیرا من مبعوث شده‌ام كه مردم را به علم و كمال سوق دهم و سپس به جمع آنها پیوست.»

 

5ـ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مجلسی كه بزرگان و سالخوردگان اصحابش حضور داشتند، از هشام بن حكم كه جوانتر از همه بود، احترام فراوان به عمل آورد و او را بالاتر از همه نشانید، به خاطر اینكه جوانی عالم و گوینده‌ای توانا بود.

 

 

 

 نظر دهید »

چگونه به علما احترام كنیم؟

29 فروردین 1392 توسط فلاح

 

 

 

 

 

 

1ـ با تكذیب نكردن آنان:

 

 

 

گفته‌ی علما را به مجرد اینكه با فكر و عقیده‌ی شما جور در نمی‌آید، تكذیب نكنید.

 

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: در برابر عالم زیاد نگویید كه «قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله[5]؛ فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفته‌ی شما فرموده است.»

 

 

 

2ـ با خدمت كردن به آنان؛

 

 

 

علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا رَأَیْتَ عالِماً فَكُنْ لَه خادِماً[6]؛‌اگر عالمی را دیدی به او خدمت كن.

 

 

 

3ـ با دیدار و زیارت آنان:

 

 

 

پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «مَنْ زارَ الْعُلَماء فَقَدْ زارَنِی وَ مَن جالَس الْعُلَماء فَقَد جالَسَنِی وَ مَنْ جالَسَنِی فَكَأَنَّما جالس رَبِّی[7]؛ كسی كه به دیدن علما برود، گویا به دیدن من آمده و كسی كه همنشین علما شود، گویا همنشین من شده و كسی كه همنشین من باشد، گویا همنشین خداوند و مأنوس با اوست».

 

 

 

و در روایت دیگر، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «زیارت كردن علما نزد خدا محبوب‌تر است از هفتاد حج و عمره‌ مقبول و خداوند هفتاد درجه، مقام زائر علما را بالا می‌برد و رحمتش را بر او نازل می‌كند.»[8]

 

 

 

4ـ بیشتر شنیدن:

 

 

 

امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: «إذا جَلَسْتَ إلی عالِم فَكُنْ عَلی اَنْ تَسْمَعَ أحْرص مِنْكَ عَلی أن تَقُول[9]؛ هرگاه با دانشمندی همنشین شدی، سعی كن بیشتر از آنكه سخن بگویی، گوش كنی.»

 

 

 

5-  او را گرامی‌ بدارد :

 

 

 

در سخن گفتن و پاسخ دادن، و در بود و نبود استاد، او را گرامی بدارد و با خطاب مفرد، با او سخن نگوید؛ او را از دور نخواند؛ در خطاب به او عباراتی نظیر؛ «سرورم» و «استاد» به کار ببرد. برای تکریم او از صیغه جمع بهره گرفته و او را مخاطب سازد؛ مثلاً بگوید «در این مورد چه می‌فرمایید؟»، «نظر شما در این باب چیست؟»، «شما که خدایتان از شما راضی باشد، فرمودید …»، «خدا از شما بپذیرد»، «رحمت خدا بر شما باد».

 

 

 

6- نام استاد را با احترام ببرد :

 

 

 

 در غیاب استاد، نام او را با عظمت ببرد، مثلا بگوید: «استاد،‌یا بزرگ ما، شیخ الاسلام فرموده‌است…».

 

 

 

7- اگر استادش تندی کرد، او در عذر خواستن و اظهار پشیمانی و درخواست بخشش، پیش‌دستی کند و خود را

 

مسبِّب این رفتار دانسته، سرزنش را نیز متوجه خود بداند؛ که این کار،‌ محبت استاد و توجه قلبی او را بیشتر و بهتر، حفظ خواهد کرد و برای دنیا و آخرت دانش‌پژوه، سودمند تر خواهد بود.

 

 

 

 دانش‌پژوه بکوشد تا در حضور یافتن در مجلس استاد، بر او پیشی بگیرد و خود‌را بر این کار مجبور سازد و اگر می‌تواند، بهتر آنست که کنار در خانه او در انتظار او بماند تا از خانه به‌در آید و با او تا محل درس همراه شود و هرگز دیرتر از استاد، در درس حاضر نشود و استاد را در انتظار خود، باقی نگذارد.

 

 

 

اگر کسی بدون دلیل ضروری، جز این رفتار کند، خود را در معرض نکوهش و خشم قرار داده‌است.

 

 

 

8- به اشتباه او نخندد:

 

 

 

اگر استاد به صورت اتفاقی کلمه‌ای را اشتباه به گونه ای تلفظ کرد که معنای ناپسندی یافت، هرگز نخندد و آن‌را به ریشخند نگیرد و تکرار نکند و با گوشه چشم خود دیگران‌را متوجه آن نسازد؛ بل‌که به آن‌چه از او صادر شده است، نیندیشد و آن‌را به دل خود راه ندهد و گوش خود ‌را برای شنیدن آن، تیز نکند و آن‌را برای هیچ‌کسی نقل نکند …

 

 

 


 پی نوشت ها :

[5] . اصول كافی، ج1، ص37.

[6] . میزان الحكمه، ج6، ص489.

[7] . میزان الحكمه، ج6، ص489.

[8] . عده الداعی، ص66.

[9] . بحارالانوار، ج2، ص43، ح11.

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13

کوثر

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
ساعت فلش مذهبی

حدیث

اوقات شرعی

ذکر روزهای هفته
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس